اينجاست كه بايد هدف از مشاركت را روشن ساخت و مدارس غيردولتي را آنطور كه بايد و شايد به جامعهشناساند و در جهت تحكيم آن با عزمي جدي و ملي و با پشتوانه تشكل و سازماني قوي اقدام كرد و بايد بر اين عقيده استوار بود كه غيردولتي شدن مدارس نهتنها لطمهاي به آموزش و پرورش نميزند بلكه به بهبود كيفيت آموزشي كمك ميكند زيرا اينگونه مدارس از يك طرف از مديريت و كنترل و نظارت مردمي برخوردارند و از سويي ديگر از برنامهريزيهايي كه دولت بهصورت كلان و جامع براساس منابع و مصالح عمومي آموزش و پرورش انجام ميدهد سود ميبرند و تا حدي تابع دستورالعملهايي هستند كه نظام كلان آموزش و پرورش آن را توصيه كرده است.
حركتهاي خيرخواهانه بعضي افراد يا سازمانها بهصورت اهدا يا وقف زمين و ساختمان و ديگر مشاركتهاي فكري وجود اينگونه مدارس را بيش از پيش تقويت ميكند و نظر به اينكه توسعه ملي در كشورهاي در حال توسعه بيش از هر چيز به مشاركت فعال و مؤثر افراد جامعه وابسته است و فقدان اين مشاركت زمينه تضاد ميان عملكرد دو بخش عمومي و خصوصي را در حركتهاي اقتصادي و اجتماعي فراهم ميآورد، در نتيجه بخش اعظم منابع اعم از مادي و انساني و فكري اين كشورها صرف مقابله با عوارض نامطلوب اين تضاد ميشود از اينرو نگرش و ديدگاه برنامهريزيان و دولتمردان بايد معطوف به ابزارهايي باشد كه با استفاده مؤثر از آنها نقش مؤثر مردم را در فرايند توسعه ملي افزايش دهد و همين جاست كه تأسيس سازماني مستقل تحت عنوان سازمان مدارس غيردولتي لازم و ضروري بهنظر ميرسد تا ضمن اينكه قوانين و بودجه مستقل و درخور نام خود را داشته باشد از پشتوانه عظيم اعتماد مردم نيز برخوردار شود و مؤسسان و فعالان در اينگونه مدارس نيز ضمن برخورداري از حمايتهاي همهجانبه دولت و مجلس و با تكيه بر انديشه صاحبنظران در امر تعليم و تربيت و اعتبار افكار عمومي اشتياق بيشتري براي ورود به عرصه فرهنگي را داشته باشند.
ثبت دیدگاه